Search

Download دا Free Audio Books

Download دا  Free Audio Books
دا Audiobook | Pages: 248 pages
Rating: 3.68 | 1009 Users | 104 Reviews

Point Containing Books دا

Title:دا
Author:سیده أعظم حسینی
Book Format:Audiobook
Book Edition:First Edition
Pages:Pages: 248 pages
Published: (first published 2009)
Categories:Biography. History

Interpretation Concering Books دا

فقط چندتا نكته 1. كتاب ارزش خواندن دارد 2. بعضي جاها آنقدر منتظري كه از اتفاقات بعدي مطلع شوي كه نميتواني از كتاب جدا شوي 3. حتما موقع خواندن كتاب اشك خواهي ريخت 4. تاوقتي كه اين خانم حسيني در خرمشهر است كتاب بسيار بسيار جذاب است ولي هرچه از خروج او از خرمشهر مي گذرد از جذابيت قصه كاسته مي شود الا چند نكته كه از آن زمان باقي مانده و بايد تكليفش معلوم شود مثل دادن خبر شهادت سيد علي به دا پس از مدتها پنهان كردن آن از وي 5. آخر كار بسيار عجولانه كتاب تمام مي شد كه شيريني كتاب را كم مي كند 6. در هدف از نوشته شدن اين خاطرات وارونه شدن حقايق در اين زمان است اي كاش معلوم مي شد منظور خانم حسيني از اي حقايق وارونه چيست؟ 7. هرجا به منافقين اشاره مي شود خيلي سريع رد مي شند به نظر من بهتر بود بيشتر روي اينها مانور داده مي شد 8. من تجربه جنگي ندارم و زندگي در مناطق جنگي برايم مبهم بود با خواندن اين كتاب هم واضح شد هم مبهم يعني سوالات جديد پيش آمد 9. اگر خودم در آن زمان با خانم حسيني مواجه مي شدم و اين برخوردهاي ايشان را مي ديدم خيلي از دستش عصباني مي شدم و فكر مي كنم الان هم خيلي از عدم پيشرفتها به خاطر اين احساس مسووليت‌هايي است كه باعث مي شود يك نفر خودسرانه كاري را كه صلاح مي داند انجام دهد بدون هماهنگي 10. اگر كتاب معروف نشده بود عمرا نمي خواندمش

Specify Books In Favor Of دا

Original Title: دا

Rating Containing Books دا
Ratings: 3.68 From 1009 Users | 104 Reviews

Criticize Containing Books دا
نمی توانستم از پیش بابا بروم. نمی توانستم از او دل بکنم. چهارزانو نشسته روی سینه اش خم شده بودم. سینه اش گلویش صورتش و پیشانی اشرا می بوسیدم. به موهایش دست می کشیدم. لطافت و نرمی موهایش را زیردستهایم حس می کردم. قشنگی تنها چشمش مبهوتم کرده بود. برق عجیبی داشتانگار از شادی برق می زد. رنگ پوست و حالتش اصلاً شبیه هیچ کدام از میت هاو شهدایی نبود که این چند روز دیده بودم. هیچ سردی در بدنش حس نمی کردم. پوست بدنش طراوت و قرمزی خودش را داشت. انگار بابا خوابیده بود. خیلیقشنگ تر از قبل شهادتش شده بود. حتی

دو ستاره می دم صرفا به خاطر تشریح وضعیت خرمشهر عزیز در زمان جنگو الا نویسنده این کتاب خودش رو با سوپرمن اشتباه گرفته بود و طوری داستان رو پیش می برد که انگار اگر ایشون نبود صدام الان تو برج میلاد جا خوش کرده بود.اتفاقا به نظر من همین بی خردی برخی و عدم گوش کردن به حرف فرماندهان و احترام به قوانین و.... باعث کشته شدن خودشون و خیل زیادی از هم وطنانمون شد.من از این دسته افراد نیستم که هر کتابی در رابطه با جنگ و.... باشه رو رد کنم و غر بزنم و...مثلا کتاب آن 23 نفر روایتی از رزمنده ها بود که سختی ها

این کتاب رو چیزی حدود ده سال پیش خوندم. از نظر روایت جزییات شرایط جنگ ایران و عراق بینظیره و بسیار بسیار تاثیرگذار ولی انتظار یک رمان چفت و بست دار و نمیشه ازش داشت و بیشتر حالت خاطره نویسی داره...

حمایتهای بیدریغ(!) و همهسویهی حکومتمذهبزدگی بیچون و چرای نویسندهیکطرفه به قاضی رفتن نویسندهگسترش احساساتیگرینوجوان بودن نویسنده در آن زمان و توهمات نوجوانانهخالیبندیهایی که دستکم یکی از اونها رو ناخدا صمدی از تکاوران ارتش یادآور شده و بسیاری رو دیگرانو ...

یاران یاران چه غریبانه رفتند از این خانههم سوخته شمع ما هم سوخته پروانهنسبتا کند بود. از این که "زهرا" همیشه دغذغه کمک کردن داشت خوشم اومد. اما گاهی لجبازیش اذیت کننده بود.

چند سال پیش که خواندمش کتاب کشش لازم برای به آخر رساندن کتاب را داشت ولی آزارم می داد. ولی یک نکته ای که نویسنده به نظرم کارهای غیرضروری در ان شرایط انجام می داد و فقط باعث مزاحمت و به دردسر انداختن بقیه شده بود. توصیفات کشت و کشتارها خیلی زیاد بود. بعد ها در مصاحبه ای کاپیتان هوشنگ صمدی شنیدم که زهرا حسینی در این کتاب دروغ گفته است. که یک دختر یک اسلحه فلان مدل (که من یادم نیست ) را به دست گرفته و... در صورتی که این اسلحه چند صد کیلو وزنش بوداین کتاب به راحتی می توانست حداقل صد صفحه کمتر باشد.

عالی و دوست داشتنی بودتوصیفها دقیق و به جا بودند. در بصره با او زندگی کردم همراهش به خرمشهر رفتم در کوچههای جنگزده پابه پایش جلو رفتم. حتی خسته شدم ولی او پیش رفت. همراهش گریه کردم از دیدن صحنهها حالم دگرگون شد. به خصوص شهادت شیخ شریف مظلوم...بزرگترین و شیرینترین نکته برای من این بود: مقاومت افسانه نیست!!کاش من هم مثل او انقدر به امامم عاشق بودم....

Post a Comment

0 Comments